نشانه شناسی در پوشاک
نشانه شناسی علمی است که به مطالعهی نظامهای نشانهای نظیر زبانها، رمزها و نظامهای علامتی میپردازد.[3] پوشاک نیز مجوعهای است از نشانهها و علایم که در کنار هم، نظامی واحد را بر پایهی تعاریفی خاص (ملی، میهنی، تاریخی، مذهبی، اسطورهای و...) به منظور القای تعریف شکل میدهند و هر یک از این نشانهها را میتوان از لحاظ زیباشناختی و اجتماعی بررسی کرد. کارکرد اصلی نشانهها، انتقال اندیشه است.[4] هر قطعهای از پوشاک نیز، در بردارندهی اندیشهای است؛ اندیشهای که عامل اصلی تولید و طراحی آن قطعه بوده است.
پیام مستتر در هر قسمت از لباس، ممکن است فقط جنبهی کارکردی یا زیباشناختی داشته باشد یا آنکه مجموعهای از رمزگانهای نمادین جهت رساندن پیامهایی عمیق با معانی بزرگ فرهنگی، اسطورهای، مذهبی، اجتماعی و سیاسی را در خود دارا باشد. استفادهی اقشار مختلف زنان از انواع پوشش و حجاب اسلامی طی تظاهرات خیابانی در دوران انقلاب اسلامی مثالی در این زمینه است. گاهی نیز از پوشش برای بیان نوعی آرمان و هدف استفاده میشود. پوشیدن لباس عزا در سوگواریها و نمونههایی از این دست، از این قبیلاند. همچنین میتوان به اصرار مبارزان فلسطینی در پیچاندن چفیه به دور سر و گردن، به منظور بیان ارزشهای آرمانی متجلی اشاره کرد.[4]
سیر تحول تاریخی پوشاک و لباس ایرانیان در دوران اسلامی:
با ورود دین مبین اسلام به ایران و قبول آن توسط مردمان این سرزمین و سفارشهای اسلام مبنی بر داشتن حجاب و پوشش مناسب فراخور مقام انسانی، تحولاتی در نوع پوشش و لباس شکل گرفت و لباسها به نحوی پوشیدهتر گشت. اما آنچه در دورههای مختلف اسلامی مورد توجه بوده، الگوبرداری از نظام طبیعت و تناسب با محیط اجتماعی و جغرافیایی مناطق مختلف ایران بوده است.
به این معنا که ساخت کلی پوشش به مثابه پوشاندن و مصون ماندن در همه جا با توجه به فرهنگ خاص و موازین دینی و شرعی، یکی بوده است، اما در طرح، شکل و رنگبندی به نحوی تلاش هارمونیک در جهت بومی کردن هر منطقه مد نظر بوده است و این موضوع در عین حال که تکاثری را به وجود آورده بود، اما تنوع و زیبایی خاص خود را داشت که حتی امروزه هم ما در پوشش و لباس محلی هر منطقه از ایران به خوبی میتوانیم زیبایی و الگوبرداری از منطقه و طبیعت را درک کنیم. در ادامه نگاهی مختصر به تغییر تحول پوشاک در ایران از صدر اسلام تا دورهی پهلوی میاندازیم.
سبک پوشش دورهی نخستین اسلامی به طور کلی امتداد دورهی پیش از اسلام بوده است. با آنکه پیش از اسلام اعراب شبه جزیرهی عربستان سعی مینمودند که در موارد مختلف و از جمله پوشش، محافظ سنت عربی خویش باشند، اما از تأثیر تمدنهای پیرامون خود، یعنی ایران و روم شرقی در امان نماندند. در این میان، نفوذ فرهنگ ایرانی قابل توجهتر بوده است، چه به واسطهی پادشاهی لخمی و چه از راه یمن که ساسانیان پس از اخراج حبشیها از این سرزمین در سال 575م. موفق شدند در آنجا حکومتی برپا کنند که بیش از 50 سال، یعنی تا هنگامی که «باذان» آخرین فرمانروای ایرانی در یمن، در سال 628م. اسلام آورد، در این دیار فرمانروایی داشتند.[5]
اگرچه لباس عصر اسلامی تداوم بخش دورهی قبل بوده است، ولی به خاطر حساسیتهای اخلاقی که اسلام در خود داشت، در این دوران تغییراتی در پوشش به وجود آمد. نمونهای از این حساسیت در این آیهی قرآن تجلی یافته که میفرماید: «ای بنی آدم ما لباس زیبا و نرم و جامهای که ستر عورت کند بر شما فرستادیم، اما لباس تقوا نیکوترین جامه است.» [6] قرآن کریم متضمن اشارههای متعددی دربارهی لباس است، از جمله در جایی از خِمار که جامهای برای پوشش سر و گردن زنان بوده، سخن به میان میآورد.[7] یا در جایی دیگر به رَفرَف (پارچهای دیبای نازک) که نوعی لباس مجلسی بوده، اشاره میکند.[8]
در آیاتی هم واژهی سرابیل که مفرد آن سربال[8] به معنای جامه است، ذکر شده است.[9] همچنین در سورهی یوسف 6 بار از قمیص به معنای پیراهن بلند یاد شده است. آثار حدیثی نیز موارد و مطالب سودمندی را دربارهی لباس دربردارند، از جمله «فروع کافی» در فصلی با عنوان «کتاب الزی و التجمل و المروه» احادیث زیادی را از قول پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و ائمهی اطهار آورده که در آنها به انواع پوشش اسلامی اشاره شده است.
در عصر اولیهی اسلامی در ایران به گمان مورخان و همچنین از روی آثار به جا مانده و تصویرهای حجاری شده، مردمان این مرز و بوم دارای پوشش مناسب بوده و همواره لباس فاخر و قابل توجهی به تن میکردهاند. به کل در دورههای پیش از اسلام و طی دوران امویان، عباسیان و حتی پس از حکومت عباسیان، ایران به دلیل پارچهها و منسوجات فاخرش مورد توجه بوده است.[10] به عنوان مثال «آمل» و «قومس» به خاطر طیلسانهای پشمی، گرگان و ری به خاطر انواع قباها، بم به خاطر دستمالهای سر و پارچههای عمامهاش، آذربایجان، ارمنستان و اران به خاطر شلوار بندهای مرغوبشان و کاث مرکز خوارزم نیز به خاطر نیم تنههای آجیدهاش شهرت داشتهاند.[11]
در قرون میانهی تاریخ ایران، تأثیراتی از هنر بومی مناطق آسیای مرکزی و مردم آن منطقه در پوشش دیده میشود. اما باز هم تأثیرات اندیشههای اسلامی و ایرانی نمود بسیاری دارد. سلجوقیان در مجموع، برای ایرانیان پیامآور سبک جدیدی از لباس آن گونه که در شرق عربی رخ داد، نبودند؛ چرا که خود آنها متأثر از فرهنگ ایرانی و اسلامی بودهاند. با این حال برخی اشکال جدید به خصوص در زمینهی پوشش سر، طی این دوره مرسوم گشت. در این دوره دستکم، 3 نوع کلاه متمایز که خاستگاه همگی آسیای صغیر و ترکیه بود، مرسوم گشت.
مدارک موجود در خصوص پوشاک زنان در سدههای سوم و چهارم هجری بسیار کمیاب است؛ اما از روی همین منابع ناچیز شباهتهای زیاد آن را با پوشاک مردان میتوان دید، از جمله خفتانهای ضخیم و کمردار با آستینهای تنگ و تن پوشهای زیرین ساده. این خفتانها گریبانی زبانهدار دارند که از راست به چپ بسته شده است.[12] از مشخصات البسهی سدههای پنجم تا هفتم، خفتانهای ضخیم تزیین شده است که به طور مورب از سمت راست به چپ بسته شده و در سمت راست گریبان، فقط یه یقه برگردان دارند. این خفتانها توسط تسمههای چرمی که از آنها ابزارهایی آویزان میشد، بسته میگردید.
شلوارهای آنها حجیم و چکمههایشان بلند بود. در این دوران انواع شلوار از نوع تنگ، نیمه فراخ و دمپا گشاد دیده میشوند.[13] با تسلط مغولان بر ایران، بسیاری از سبکهای پوشش مخصوص به خاور دور به سرزمین ما آمد؛ به ویژه سبکهای چینی که آثار آن در رداهای تزیینی افراد عالی مقام و صاحب منصبان آن دوره نمایان است. سبکهای چینی نه تنها بر لباسهای درباری که بر لباس نظامی نیز تأثیر بهسزایی نهادند. در این میان پوشاک زنان تغییر چندانی نکرد، مگر پوشش سر آنها که چیزی بود شبیه دستمال سر برای زنان غیرمغول و نیز نوعی کلاه ویژه مخصوص شاهزادگان مغول.[14]
به طور کلی از این دوران به بعد تا دورهی صفویه تغییرات چندانی در لباسهای ایرانیان صورت نمیپذیرد. اندک تغییرات هم بیشتر در زمینهی طرح و یا رنگبندی است و پوشش مردمان در این دوره براساس فرهنگ، مذهب و الگوهای بومی است. عصر صفویه را باید نقطهی آغازین نفوذ فرهنگی اروپاییان در ایران دانست. هر چند ایرانیان در مقابل هجوم فرهنگی بیگانگان به شدت مقاومت کردند.
ایران دورهی صفویه به دلیل سنت و پیشینهی فرهنگی خود زیر یوغ استعمارگران نرفت و نساجی تولید لباس در دورهی صفویه راه خود را فارغ از دسیسههای غربیان ادامه داد. سیاحانی که در عهد صفویه به ایران آمدند، در سفرنامههای خود از رواج نساجی و پویایی این صنعت خبر داده و اشاره میکنند که پوشش ایرانیان در این زمان برگرفته از فرهنگ و اندیشهی بومی و اعتقادی آنان است. «کروسینسکی» در گزارشی میآورد: «دوراندیشی شاه عباس کبیر به تأسیس کارگاههای متعدد و چندکاره در پایتخت اصفهان و نیز در نواحی شیروان، قراباغ، گیلان، کاشان، مشهد و استرآباد انجامید که در آنها منسوجات ابریشمی و شال برای استفادهی عموم به طریقی باشکوه و شگفتآور و تحت نظارت دقیق ناظران بافته میشود.[15]
«دن گارسیا وسیلوا فیگوئرا» سفیر پادشاه اسپانیا که در سال 1031هـ. به دربار شاه عباس آمد نیز توصیف دقیقی از لباس ایرانیان کرده است: «ایرانیان شلوار نازک بسیار بلندی میپوشند که تا روی پایشان میرسد. گیوه و جوراب یک تیکه است به طوری که به جای جوراب شلواری به کار میرود. این جوراب شلواریها را بلند و تنگ درست میکنند تا هنگام سواری یا پیاده رفتن مزاحم حرکت آنان نباشد. این جوراب شلوارها را بهخصوص برای دو زانو نشستن روی زمین که عادت بیشتر مشرق زمینی و قاطبهی مسلمانان است بسیار مناسب است. زنان نیز شلوار و بالاپوش مشابه مردان میپوشند. کفشهای مرد و زن چرمی و به رنگهای مختلف است با جنس بسیار سخت و سفت و رویههای کوتاه. زنها از سرناف یا گردگاه خود را با لباس گشاد از پارچههای زیبا میپوشانند و چنان در این جامه فرو میروند که چشمهایشان به زحمت دیده میشود. این لباس شباهت تامی به پوشش زنان مسلمانان اسپانیا در دوران شاهان غرناطه دارد. [16]
«کمپفر»، «تاورنیه» و «جملی کاری» از دیگر سیاحان اروپایی بودند که دربارهی لباس صفویان مطالبی ارائه دادهاند و در تمامی آنها میتوان به خوبی سنت ایرانی، پوشیده بودن بدن و سفارشهای اسلام را درک کرد.[17] از ویژگیهای پوشاک در دورهی صفویه این است که پارچههای مجلل و پرنقش و نگاری برای تهیهی تن پوشها به کار میرفت. تن پوشها معمولاً در میان تنه تنگ بودند و سپس به سمت خارج باز و گشاد میشدند، شلوار گشاد بود که در ناحیهی قوزک پا تنگ میشد. ردای بلند و جلو بازی میز روی بقیهی لباس پوشیده میشد. جورابهای ساق بلندی به پا میکردند که تا زانو میرسید و با بند محکم میشد.[18]
هر چه از عمر فرمانروایی سلسلهی صفویه میگذشت، تلاش اروپاییان برای رخنه در بازار ایران گستردهتر و موفقتر میگشت. زیرا که شاهان صفوی احساس میکردند که برای تقویت قوای نظامی خود در مقابل هجوم عثمانی و قبایل دیگر نیاز دارند که از فنون، تجهیزات و تجربیات نظامی اروپاییان میبایست بهرهبرداری کامل را کرد. از این رو در مقابل تسهیلات تجاری که برای اروپاییان قائل میشدند از آنها میخواستند تا به ارتش و نظامیان ایران سروسامانی بدهند و اروپاییان هم از این فرصتها استفاده میکردند و در اواخر این دوره تأثیرات بسیار اندک و جزئی از غرب را میتوان در پوشش و لباس دید که البته با توجه به این نکته که بسیار کم و ناچیز است در فرهنگ پوشش ملی تأثیری نداشته است.
وضعیت پوشش و حجاب در دورههای افشاریه و زندیه نیز به نحوی تداوم گذشته و یا بهتر بگوییم، دورهی صفویه بوده است و تحول چندانی در شکل و طرح آن رخ نمیدهد و هنوز همان ویژگیهای نجابت و وقار را میتوان در لباس مردان و زنان مشاهده کرد. اما با روی کار آمدن سلسلهی قاجاریه، تغییرات و تحولات چشمگیری در حوزهی پوشش رخ میدهد. هر چند این تغییرات طولانی مدت روی میدهد و باید برای آن چندین دوره را در نظر گرفت. دورهی اول آن همزمان با سلطنت «آقا محمد خان» در مجموع لباس همان شکل و طرح قبلی را با اندک تغییراتی داراست. مردمان کلاه پوستی و بلندی بر سر میگذاشتند که از جنس ماهوت الوان بود و از وسط تا میخورد و در نتیجه به صورت نوک تیز در میآمد، شلوار در این دوره دارای دم پایی فراخ بود و کمر لیفی داشت.[19]
بعد از این دوره توجه به غرب و نوعی تمایل به سمت کشورهای اروپایی گسترش مییابد و پای کشورهای اروپایی از جمله انگلیس، روسیه و فرانسه به کشور بازتر میشود. صرف نظر از نتایج بدی که حضور مستقیم و غیرمستقیم خارجیها در ایران از خود به جای گذاشت، ضربات شدیدی در بحث فرهنگی به ایران وارد آمد و یکی از این لطمهها را باید در زمینهی پوشش و لباس دانست که تغییرات بنیادینی را در پوشش مردمان ایران به وجود آورد. اگرچه رواج غربیگرایی و توجه به غرب در امور نظامی و دانش جنگ افزاری آغاز شد اما تأثیرات خود را در حوزههای فرهنگی از جمله پوشش به جا نهاد.
از دیگر تأثیراتی که ورود تکنولوژی غربی به ایران داشت، تحول نهادی و جابهجا شدن موقعیت اجتماعی برخی طبقات و اقشار، پا گرفتن نظام اداری جدید و طبقهی نوظهور بوروکرات و تکنوکرات و طبقهی روشنفکر بود که هر کدام از آنها به نوبهی خود در زمینهی تغییر پوشاک ایرانی و غربزدگی تأثیر بهسزایی داشتند.[20] در این میان شاهان قاجاری نیز به واسطهی علاقهی زیادی که به اروپا داشتند، نوعی خودباختگی به اهل فرنگ از خود نشان میدادند و این نفوذ هر چه بیشتر فرهنگ خارجی را در پی داشت. از جملهی این سیاستها، اعزام جوانان ایرانی به فرنگ بود که در زمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه صورت گرفت و در دورههای بعدی نیز ادامه یافت.
این افراد که به اروپا میرفتند، تحت تأثیر فرهنگهای اروپایی قرار میگرفتند و طبق همان فرهنگ و مدرنیته رشد کرده و چهرهای روشنفکرانه به خود میگرفتند. آنها در دهههای بعدی پس از بازگشت از اروپا، آداب و رسوم و فرهنگ و حتی تفکر اروپایی را در ایران تبلیغ میکردند و این افراد را باید از پیشگامان تغییر و تحول در زمینهی پوشش و لباس دانست و خود اینها تا حد زیادی در آماده شدن جامعه برای پذیرش پوشش غربی نقش داشتند. از دورهی محمد شاه قاجار، سومین پادشاه قاجاری، توجه به دانش غربی مخصوصاً در امور نظامی بسیار زیاد شد و لباسهای متحدالشکلی برای نظامیان طراحی و رواج گردید.[21] به دنبال این امر کارگاههای کوچک منطقهای و نساجیها محدود شدند و کالاهای خارجی وارد کشور گشت.
صنایع ایران هیچ نوع پیشرفتی نکرد و تا حدی هم تنزل پیدا کرد و قاجارها در این دوره برای تولید داخلی هیچ نوع ارزشی قائل نشدند و فروش مواد خام را به صرفه دیدند. از اینها گذشته جنگهای طولانی داخلی، لطمهی شدیدی بر مراکز صنعتی اصفهان، یزد، کرمان وارد ساخت [22] و این عوامل نیز در رکود صنعت نساجی تأثیر بسیار زیادی داشت. از آنجا که شبه اروپایی کردن ارتش ایران توسط محمد شاه و میرزا آغاسی ادامه یافت، در لباس قشون ایران هم تغییراتی به وجود آمد. مؤلف کتاب «شرح زندگی من» در همین زمینه مینویسد: «بر عدهی افواج جدیدی که با لباس چسبان بوده و مشق نظام میکردهاند، افزون گشته است.
افراد این قشون پیاده نظام را سرباز مینامیدند، در حقیقت قشون چریک قدیم به نظام جدید منتقل شدند. [23] در دورهی ناصرالدین شاه میل به اصلاحات رو به فزونی یافت. اصلاحاتی که اروپاییان برای آیندهی ایران ضروری میدانستند. ناصرالدین شاه بعد از دیدن لباسهای شیک و زیبای زنان اروپایی بهخصوص پس از عقالهی شدیدی که به لباس رقاصان بالرین اروپا پیدا کرده بود، در بازگشت به ایران زنان را ترغیب کرد تا لباسهای خود را شبیه لباس زنان بالرین اروپا کنند و از آن به بعد طرح لباس «شلیته و شلوار» به شیوهی لباس زنان بالرین غرب در بین زنان ایران رایج شد.
اگرچه هنوز به اصل حجاب زنها در بیرون از خانه خدشهای وارد نشده بود و زنها تنها در اندرونی از اینگونه لباسها استفاده میکردند، اما کنار نهادن لباسهای ملی و سنتی، گام جدیدی در پذیرش فرهنگ غرب و اولین نرمش در مقابل باز شدن پای ورود استعمار به ایران بود. در رابطه با تغییر پوشاک و اخذ فرهنگ پوشاک اروپایی، اعضا و افراد طبقهی فرا دست خیلی سریع این امر را پذیرفتند. از سویی اقشار مختلف این طبقه در طول دهههای متمادی به نحوی با اروپاییها در تماس بودند و اروپاییها را مردمانی متمدن و پیشرفته میدانستند و خود و فرهنگ خویش را پستتر میپنداشتند.
در همین ارتباط نگارندهی کتاب «ایران در یک قرن پیش»، اشاره کرده است: «اما دربارهی مشروبخواری و میگساری، تنها اعیان بهخصوص شهرنشینان از جمله قشر نظامی و مستخدمین هستند که در این مورد از خود علاقهی شدیدی به خرج میدهند و دست به افراط کاری میزنند. زنان این اقشار از مردم ایران نیز به محض آشنایی و همصحبتی و برقراری معاشرت و مجالست با زنان اروپایی، سعی در آموختن طرز لباس، رفتار و آداب و اصول آنان میکنند و از همه لحاظ در پی تقلید از آنان بر میآیند و این کار را یک نوع رشد شخصیت و روشنفکری برای خود به شمار میآورند.[24]
البته چنین گرایشهایی در میان طبقات بالای جامعه وجود داشت و طبقهی فرودست که پاسداشت حفظ سنتهای اجتماعی به شمار میرفتند در مقابل دگرگونیهای ناگهانی مثل تغییر لباس سنتی به لباس فرنگی، حساسیت نشان داده و مقاومت میکردند. به خصوص که این طبقه تحت نفوذ روحانیون و عالمان دینی قرار داشتند. رابطهی مرجعیت و کسب اجتهاد در مسائل مختلف بنیانگذار ثبوت و دوام یا تغییر و دگرگونیهای مختلف به شمار میرفت، به نحوی که روحانیون، وعاظ و مراجع با روحیهی ضد فرنگی که داشتند، مانع میشدند که عامهی مردم ملبس به لباس غربی شوند.
اما علیرغم تمامی این مقاومتها، جریان دگرگونسازی فرهنگ و عادات از جمله با اصطلاح مدرنیزه کردن پوشاک مردان و زنان، جریان داشت. روند مدرنیزه کردن ایرانیها در حوزههای مختلف دنبال شد و یکی از جریانهایی که ارتباط بسیاری با مسئلهی فرهنگ پیدا کرد، در امور آموزشی و تربیتی بوده است. تلاش اروپاییان در زمینهی ایجاد اصلاحات آموزشی با خواست ایرانیان برای کسب دانش و پیشرفت تمدن منطبق گردید و گامهایی در جهت اصلاحات آموزشی برداشته میشد که به تدریج درهای مدارس جدید به سبک کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، انگلیس و... در پایتخت قاجاریان به روی دختران و پسران باز شد.
با ورود دختران و پسران به مدارس جدید که بیشتر از طبقهی فرادست و از اقشار اعیانزادگان و اشرافزادگان و درباریان و خان زادگان بودند، پوشاکشان نیز متحول شد. در واقع مدارس اولین پایگاه نشر فرهنگ جدید پوشاکی به سبک اروپایی بود. یک نویسندهی اروپایی در همین زمینه شرح داده است: «خوشبختانه از وقتی که مدرسهی آمریکایی و مدرسهی ریشارد خان فرانسوی در تهران تأسیس شده است، پارهای از دختران با روی باز در کلاس حاضر میشوند. ولی در کوچه با همان چادر رفتوآمد مینمایند.»[25]
در نتیجهی اعتراضها و فعالیتهای روحانیون نسبت به ورود اجانب به ایران و اعمال غیراسلامی دولت، تشنجها و درگیریهای سیاسی مردم به رهبری روحانیون نسبت به کارهای دولت آغاز شد. به زودی روشنفکران نیز که اشتیاق شدیدی به اروپایی شدن ایران داشتند به مخالفتهای محافظهکارانه با شاه پرداختند و به میان مبارزههای مردم داخل شدند. این روشنفکران با حمایتهای همهجانبهی انگلیس به زودی توانستند خط رهبری جنبش را به دست بگیرند.
بدین ترتیب در دورهی ناصرالدین شاه قاجار و در پی اصلاحاتی که او انجام داد، به نحوی فرهنگ اروپایی به ایران راه پیدا کرد. نکتهی قابل ذکر در پوشاک زنان این دوره که بعدها تأثیرات زیادی از خود به جا میگذارد، کوتاه شدن دامنهایی به نام شلیته و افراط روز افزون در این کوتاهی با پاهای لخت یا جوراب سفید است. ظاهراً این سبک به تقلید از دامن بالدینهای اروپایی که نظر ناصرالدین شاه را به خود جلب کرده بود، رایج شده است. زنان این جامه را با روسری سفید و سادهای که روی سینه را میپوشاند، به تن میکردند.[26]
از اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، تا وقوع مشروطه، تغییر محسوسی در لباس به وجود نیامد و عموماً اقشار بالای جامعه را شامل میشد. وقوع مشروطه و موج نوینی که با آن ایجاد شد، در زمینهی پوشش خوانین نیز به نوبهی خود تغییراتی به وجود آورد که زمینهساز تحولات بعدی شد. بعد از مشروطه که تحولات مهمی از لحاظ سیاسی و اجتماعی در زندگی ایرانیان پیش آمد، از طرف آزادیخواهان و روشنفکران به وضع زنان ایران توجهی معطوف گردید و شعرا و نویسندگان و حتی برخی از خود بانوان با سواد دربارهی آزادی و حقوق زنان در جامعه اشعار و نوشتههایی پدید آوردند و بانوان ایرانی را دعوت به برانداختن رسوم و تقلیدهای کهنه، خانهنشینی، خانهآرایی، ولخرجی و تفنن بازی نموده و آنها را به شرکت در امور اجتماعی ترغیب و تشویق کردند.
با گذشت زمان بر تعداد مدارس دخترانه در ایران افزوده شد و تغییراتی در البسه و ورود اجناس متنوع و فراوان اروپایی و تقلید خانمها کمکم باعث شد که تغییرات و تطورات مهمی در وضع لباس این دوره پیش آید. در این تغییرات عامل مهم دیگری نیز واقع شد و آن ورود خیاطان و طراحان اروپایی مخصوصاً فرانسوی به تهران بود که به سبک اروپاییها برای خانمها لباس میدوختند و مشتری فراوانی داشتند.
به این طریق پیراهن، شلیته، شلوار و چادر کمری جای خود را به پیراهنهای بلند و یک تکه که بر حسب مد روز بلندی آنها تغییر میکرد، دادند و کت، ژیلت و بلوز به طرز دوخت اروپایی معمول گردید و پارچههای ترمه دوزی، مخمل، تور و حریر به کرپ ساتین، کرپ دوشین، وال، ژرژت، ساتین و غیره تغییر یافت و شلوار بلند، مشکی و شلوار کشی تبدیل به تنکهی کوتاه و جورابهای ساق بلند ماشینی شد. این سبک و مدل به هر طریقی چه از طریق مجلات و روزنامهها و چه از طرق دیگر تبلیغ میشد و مشتریان زیادی جمع میکرد.[27]
بعد از قاجاریه اتفاقهای نوینی در پوشاک ایران رخ داد و این تغییرات پیامدهای گوناگونی از جمله فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را به دنبال داشت. علل این دگرگونیها، جوانان از اروپا برگشته بودند. آنها که با آداب و رسوم غرب آشنا شده بودند، زندگی سنتی پدران خود را متعلق به گذشتهها تلقی میکردند. به سبک اروپاییان لباس میپوشیدند و خانمها را به عریان بودن تشویق میکردند. از طرف دیگر در آن دوران، تضعیف اقتدار ملی و سیاسی ایران، به فقدان اعتماد به نفس و خودباوری ملی، القای حس حقارت و خود کمبینی و همچنین ضعف مذهبی و اندیشههای اسلامی در اجتماع انجامیده بود. اما شاید بتوان گفت مهمترین اقدامها در زمینهی تغییر پوشش در ایران با آمدن رضاخان صورت پذیرفت.
دوران 16 سالهی رضاشاه بر ایران، متضمن اقدامهای فرهنگی متعددی بوده است که عمدتاً با تأکید بر ترک سنتهای قدیمی و روی آوردن به مظاهر تمدن غربی صورت گرفته است. از میان تمام جریانهای فرهنگی حکومت پهلوی اول، موضوع کشف حجاب بیشتر مورد توجه واقع شده است؛ چرا که از دیدگاه رضاشاه، کشف حجاب برابر بود با «امکان بروز استعداد و لیاقت ذاتی زن» تحلیلگران تاریخ معاصر ایران عموماً بر آنند که کشف حجاب یکی از اساسیترین اقدامهای حکومت رضاشاه برای غربی کردن ظواهر کشور بوده است.
علیرغم آنکه کشف حجاب به طور رسمی در 17 دی 1314ه.ش. اعلام و اجبار به ترک حجاب از اول فروردین 1315ه.ش. آغاز شده است. اما به نظر میرسد سالها پیش از آن، فکر رفع حجاب، در میان خاندان سلطنتی وجود داشته است. یا پیش از سفر رضاشاه به ترکیه، در سال 1313ه.ش. مقدمات تهیهی لباسهای جدید برای بانوان فراهم شده بود. از طرف دیگر زنان طبقات بالا نیز زمینهی فکری و تبلیغاتی به اصطلاح آزادی زنان را به برگزاری دومین کنگرهی زنان شرق در ایران به سال 1311ه.ش. آماده کرده بودند.
سفر رضاشاه به کشور ترکیه (12 تیر 1313 تا 18 مرداد 1313) نقطهی عطفی بود در تثبیت باورهای قبلی او مبنی بر لزوم کشف حجاب. اثر عمیقی که مشاهدهی وضع بانوان ترک بر روحیهی رضاشاه گذاشت، تا آن حد بود که خطاب به سفیر کبیر ایران در ترکیه گفت: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، خصوصاً زنان، اقدام کنیم.» سپس دولت پهلوی برنامهای را در زمینهی تغییر پوشش و ایجاد بیحجابی فراهم نمود.
برای مثال آنان به ایجاد کانون بانوان، در تاریخ 22 اردیبهشت 1314ه.ش. پرداختند. حرکت دیگر آنان تشکیل تدریجی مجالس جشن و خطابه بود، طوری که دختران در آنجا با روی باز در صف دانشجویان قرار میگرفتند و به ایراد خطابههای اخلاقی و سرودهای مخصوص مدارس میپرداختند و رجال محترم را هم در آن مجالس دعوت میکردند و بعد از آن دختران مانند پسران به ورزش و مشق بدنی مشغول میشدند.
یکی دیگر از اقدامهای سلسلهی پهلوی در زمینهی از بین بردن حجاب، انتشار یک سلسله مقالات به نظم و نثر در جراید بود که همه به زبان پند و اندرز از عادات معمولی نقاب و حجاب انتقاد میکرد. در کنار این اقدامها سعی شد مدارس ابتدایی تا سال چهارم به صورت مختلط توسط زنان اداره شود [28] در ادامه همچنین سیاستهای نگینی دولت محمدرضا پهلوی نیز سیاستهای مشابهی را در این زمینه اتخاذ کرد و در نیمهی دوم این دوران با دوستانه شدن روابط ایران و غرب، مدهای اروپایی به ایران هجوم آوردند و جوانان کمکم از زندگی سنتی فاصله گرفتند و به مد و مدگرایی روی آوردند و جذب مدلهای اروپایی شدند. با آسان شدن رفت و آمد طبقات مرفه به اروپا نیز این روند سرعت گرفت.
البته بایستی گفت که در سایهسار اسلام، طبقات اجتماعی متوسط و پایین هنوز پایبند باورهای مذهبی خویش بودند و در مقابل این رسمهای ناخوانده مقاوت گسترده نشان میدادند. البته این اقدامهای دولت پهلوی با واکنشهای شدید مردم و بهخصوص علما مواجه شد و به برکت حضور و راهنمایی علما و روحانیون تا حد زیادی نقشههای شوم دولتهای غربی و پهلوی در زمینهی از بین رفتن عفاف و حجاب ناکام ماند.